نقش شهید مدرس در حفظ استقلال ایران در زمان جنگ جهانی اول

داستان مهاجرت مدرس و یاران او از حوادث بزرگ تاریخی کشور ما است که درباره آن اظهارنظرهای گوناگونی شده است. به هر حال چگونگی این سفر تاریخی مدرس بدین ترتیب بوده که در اواسط دوره سوم در سال ۱۹۲۴ که جنگ بین‌المللی اول شروع شد، مستوفی‌الممالک نخست‌وزیر وقت بی‌طرفی ایران را به جهانیان اعلام نمود، لیکن روسیه تزاری به بی طرفی ایران وقعی نگذاشت و قوای خود را به سر حدات شمالی کشور فرستاد و استقلال ایران را مورد تجاوز قرار داد و بیشتر نواحی شمال را متصرف گشت و دامنه پیشرفت و تجاوز خویش را تا کرج امتداد داد و تهران را شدیدا مورد تهدید قرار داد. از طرف دیگر نفوذ همسایه جنوبی نیز چه به وسیله خودش و چه به وسیله دست پروردگانش در مرکز و ولایات رو به فزونی نهاد و وضع اجتماعی و سیاسی ایران را کاملا پریشان ساخت. و هر لحظه امکان داشت پایتخت سقوط نماید. ارتش هم نه تنها قادر به مقابله نبود بلکه اصولا در آن زمان ارتش منظم و نیرومندی وجود نداشت. در هر صورت وقتی سیاست بین‌المللی که غالبا از طرف ممالک زورمند و قوی طرح می‌گردد دیگر حق حاکمیت و استقلال ملل ضعیف مطالبی است که تنها بر روی کاغذ نوشته شده و هیچ‌ گونه ضامن اجرایی نخواهد داشت. ممالک بزرگ که امروز غالبا هر کدام به نوعی خود را طرفدار ملل ضعیف قلمداد می‌کنند بارها در عمل ثابت کرده‌اند که بر خلاف آنچه می‌گویند در مواقع لزوم از قربانی نمودن ملتها روگردان نبوده و به آسانی حتی تعهدات خویش را نادیده گرفتند. در هر حال کشور ما از شمال مورد تجاوز قوای روسیه تزاری قرار گرفت و از جنوب گرفتار سیاست خطرناک انگلستان شد. هیأت دولت تا پاسی از شب گذشته مشغول مذاکرده بودند و در نتیجه نتوانستند تصمیمی اتخاذ نمایند، فقط رئیس‌الوزراء (مستوفی الممالک) از اتاق هیأت دولت بیرون آمد و چنین گفت: “شما هنوز اینجا هستید؟” و محرمانه به چند نفر گفت تا زود است مهاجرت نمائید. در اثر این مذاکرات، ملّیون قرار گذاشتند که صبح تهران را تخلیه کرده و به طرف قم مسافرت نمایند.

نکته: مقصود اصلی از مهاجرت آزادی‌خواهان که بدین صورت به وسیله مستوفی‌الممالک عنوان شد آن بود که در آن روز مهاجرت تنها راهی بوده که به عقیده عموم روشنفکران برای حفظ استقلال ایران به نظر می‌رسید.

مهاجرت برای حفظ استقلال ایران
بامداد آن شبی که هیأت دولت مدت‌ها وقت خود را برای پیدا نمودن راه و چاره‌ای صرف نمود و بالاخره نخست‌وزیر وقت با اشاره، دستور مهاجرت را داد ۲۷ نفر از وکلای مجلس دوره سوم و تعداد زیادی از طبقات مختلف به سوی قم حرکت نمودند و زمانی که به آنجا رسیدند کمیته‌ای به نام کمیته دفاع ملّی تشکیل داده و بر آن شدند تا به کمک قوای ژاندارم و اتّحاد با دولت عثمانی از استقلال و آزادی ایران دفاع نمایند. وقتی آوازه تشکیل این کمیته، پراکنده گشت قوای روسیه از تصرف تهران منصرف شد و تصمیم گرفت قوای خود را از قزوین به ساوه فرستد تا آزادی‌خواهان را از قم تار و مار نموده و رابطه آنان را با مرکز قطع کند. کمیته دفاع ملی هم در محل رباط کریم با قوای روسیه تزاری برخورد نمود و این زد و خورد منجر به بیرون رفتن آزادی خواهان از قم و پراکندگی آنها شد. مدرس نیز خود را به اصفهان رسانید و برای اینکه بتواند عده‌ای مجاهد جمع‌آوری نماید، با اینکه به او پیشنهاد شده بود که از مردم اعانه گرفته شود، قبول ننمود و شعبه‌ای از بانک ملی را در اصفهان تأسیس نمود و قرار گذاشتند که مبلغی از سرمایه آن را به عنوان قرض برای این کار صرف نمایند. در اصفهان مرحوم حاج آقا نورالله مسجد شاهی به ایشان قول داد که در این سفر (مهاجرت) با مدرس باشد به شرط اینکه به او مهلت داده شود که چند روزی را برای آماده نمودن وسائل سفر و کارهای دیگر در اختیار او بگذارند. مدرس به خاطر اینکه حاج آقا نورالله را بدین سفر تشویق نماید، دیگران را امر به حرکت داد و خود تنها در اصفهان ماند و منتظر آماده شدن ایشان گشت. در این مدت سفر نیز به “ده اسفه” رفت. به طوری که خواهرزاده ایشان که خود ناظر امر بوده (۱) در یادداشتهای خود می‌نویسد: “‍‍‍‌‍‌به خاطر دارم که شخصا تفنگ آلمانی و قطار بسته و بر اسبی سوار بودند. چموش و سرکش که به جز خود ایشان کمتر کسی حریف آن بود. ” پس از چند شب توقف در اسفه به اتفاق برادر خود (۲) به اصفهان برگشت و چون باز مرحوم حاج آقا نورالله مسجد شاهی مهلت خواسته بود، مدرس دو شب دیگر هم در نجف‌آباد منزل مرحوم حاج سید علی توقف کرد و عاقبت از آنجا برادر خود را مرخص نمود و تنها برای ملحق شدن به دیگر مهاجرین حرکت نمود. فصل سرما و زمستان در سفری تنها، چنانکه خود مدرس بعداً می‌گوید با مشکلات زیادی که از جمله برخورد با سربازان روسی بود، مواجه گشت تا آنکه در کرمانشاه به رفقای دیگر (مهاجرین) خود رسیید. درکرمانشاه در یک مدرسه اقامت نمود. ناگفته نماند که در این سفر مدرس سمت ریاست هیأت مهاجرین را داشت.

تشکیل دولت موقت و نقش مدرس در ایام مهاجرت
قوای روسیه تزاری به قصد تسخیر بغداد تا قصر شیرین، آخرین نقطه مرزی ایران پیش رفتند. ولی در آنجا از قوای عثمانی شکست سختی خوردند و تا آوج (بین همدان و قزوین) به عقب رانده شدند. موقعی که قوای روسیه تزاری کرمانشاهان و همدان را تخلیه کردند و به آوج عقب نشستند ملیون دوباره مجتمع گشته و در کرمانشاهان تحت ریاست نظام‌السلطنه مافی تشکیل هیأت دولتی دادند به اسم حکومت مستقل موقتی (سال ۱۳۳۵ هـ ق) اعضاء این دولت و کابینه عبارت بودند از:
۱- نظام‌السلطنه رئیس هیأت دولت موقتی (رئیس‌الوزراء‌) ۲- مدرس وزیر عدلیه و اوقاف ۳- ادیب‌السلطنه سمیعی وزیر کشور ۴- عباس میرزا سالار لشکر ۵- فرمانفرمانیان وزیر جنگ ۶- میرزا قاسم خان صور اسرافیل وزیر پست و تلگراف ۷- عزالملک اردلان خزانه‌دار ۸- محمدعلی کلوپ (فرزین) وزیر دارایی

کابینه مزبور همین‌طور به حال خود باقی بود تا اینکه انگلیسی‌ها با قوای عثمانی در بین‌النهرین جنگ سختی کردند و در اثر اینکه به قوای عثمانی تلفات سنگینی وارد شد ناگزیر بغداد را تخلیه و عقب‌نشینی اختیار نمودند. مهاجرین ایرانی نیز به همراهی قوای عثمانی همین‌طور عقب‌نشینی کردند تا بالاخره از طریق سوریه خود را به اسلامبول رساندند. مدت این مهاجرت تقریباً دو سال به طول انجامید(۳).

دولت عثمانی و ایران در جنگ جهانی اول
عثمانی‌ها از پیشامد تشکیل دولت آزاد در کرمانشاه از طرف ایرانیان قلباً ناراضی شدند ولی در مقابل آلمان‌ها تظاهری به مخالفت نکردند، زیرا مدرس با این ترتیب نقشه آنان را بر آب کرده بود. چه دولت عثمانی که کوچکترین ادعایش نسبت به ایران آذربایجان و ایالت زهاب بود. و حدود زهاب را به طوری تعریف و توصیف می‌کردند که خاک همدان و ملایر را در بر می‌گرفت. به خیال خودشان تصور می‌کردند مورد ادعای خود را عملا تصرف کرده‌اند و اگر جنگ به نفع متحدین تمام شود قضیه خاتمه یافته است؛ ولی یک وقت متوجه شدند که در پشت جبهه آنان، دولتی ایرانی تشکیل یافت و دولت آلمان که علمدار جنگ است این دولت را به رسمیت شناخته و تقویت می‌کند، یعنی برای اداره امور دولت و قشون ایرانی آن پول می‌دهد؛ عثمانی‌ها کوشش خود را برای ایران بی‌نتیجه دیدند و از طرفی قسمتهای دیگری از خاک آنان مورد تعرض متفقین قرار گرفته بود و حجاز و سوریه آثار عدم صمیمیت خود را با ترکها ظاهر کرده بودند، بدین ترتیب که شریف حسین فرمانفرمای حجاز با متفقین قراردادی بست و به نفع آنان وارد جنگ گردید، حمله انگلیسی‌ها به عراق به همین دست‌آویز بود. رفته رفته مخالفت عثمانی‌ها ظاهر شد، قتل عده زیادی ژاندارم و داوطلب ایرانی نتیجه خیانت و سوء نیت عثمانی‌ها بود وگرنه به عقیده مرحوم مدرس اگر عثمانی‌ها صمیمیت داشتند با کمک ایلات ایرانی که کلا در مقاومت با روسها اتفاق کرده بودند و عده زیادی از قشون روسیه را در گوشه و کنار کوهها و دره‌ها غافلگیر و به قتل رسانده بودند، جلوگیری از روسها و راندنشان به طرف قزوین کاملا امکان‌پذیر بود. عثمانی‌ها گرفتاری دربار خلافت را در داخل کشور خودشان بهانه قرار داده و قدم به قدم عقب‌نشینی کردند زیرا در صورت پافشاری در مقابل روسها، دولت آزاد ایرانی روز به روز مستحکم‌تر می‌شد و ممکن بود با تهیه قوای کافی از قسمت ایالات غرب که قشون خیزترین نقاط ایران است، هر زمان که اراده کنند، قوای عثمانی را خلع سلاح نمایند. با این ترتیب قوای آنها در نزدیکی همدان حالت محاصره شدن را داشت. از طرفی آلمانها را تحریک کردند که بدون عقد قرارداد و اخذ رسید دیگر پول به ایرانیان ندهند، مرحوم مدرس دولت آزاد را از انعقاد قرارداد و دادن رسید پولها منع کرد و گفت: «اگر شما میل دارید، ما با جان و شما با پول با یکدیگر شرکت و با دشمن مشترک جنگ می‌کنیم و اگر میل ندارید شما به تکلیف خودتان رفتار کنید ما هم هر چه صلاح دیدیم انجام می‌دهیم!!» در این موقع قوای روسیه از راه قم به اصفهان و اراک وارد شد و از طرف همدان نیز روسها قوای ملّی دولت آزاد ایران و عثمانی را که صاحب منصبان آلمانی داشتند در هم شکستند و خطر به مرکز دولت آزاد بدون بودجه و پول (شهر کرمانشاه) نزدیک شد. ناچار دولت آزاد ایران با آزادی‌خواهان و باقیمانده قوای خود به طرف بغداد حرکت و در آنجا دسایس عثمانی‌ها اساساً تشکیلات منظم آنان را از هم گسیخت. عده‌ای از آزادی‌خواهان از طرق مختلف به ایران برگشتند و یا در کربلا و نجف و کاظمین با تغییر لباس سکونت اختیار کردند. ولی مرحوم مدرس و جمع دیگری به پایتخت عثمانی اسلامبول عزیمت کردند.

مدرس در اسلامبول پایتخت خلافت عثمانی
سید حسن مدرس بعد از ورود به اسلامبول در درجه اول دچار عسرت و بی‌پولی شد و مناعت طبع و بلندپروازی و علوّ همت او مانع بوده که به کسی از ایرانیان یا عمال دولت عثمانی اظهاری نماید، و افسران آلمانی هم بعد از ورود مهاجرین به بغداد یک مرتبه مفقودالاثر شده و دیگر دیده نشدند. مرحوم مدرس بدون معرفی کامل خود در مدرسه ایرانیان اسلامبول به نام یک فرد مهاجر ساده ساعاتی از اوقات خود را در آنجا تدریس می‌کرد و با حقوق کمی که به او می‌دادند امرار معاش می‌نمود. شخصیت مدرس را از اقامت در اسلامبول و ملاقاتهای رسمی وی با رجال برجسته و سیاسی آن کشور به خوبی می‌توان تشخیص داد. زیرا مدرس در این مهاجرت تقریباً جنبه ریاست روحانی مهاجرین ایران و از طرف دیگر سمت نمایندگی روحانیون ایران را داشت. به علاوه در کابینه متشکله در کرمانشاهان و اسلامبول مقام وزارت عدلیه و اوقاف را نیز دارا بود. همچنین در هنگام ملاقات رسمی که با پرنس “سعید حلیم پاشا” وزیر کشور وقت، “طلعت پاشا” که پس از مدتی صدراعظم شد و “انور پاشا” وزیر جنگ و دیگر وزراء دولت عثمانی در هیأت وزراء نمود، با آنکه اتاق مبله بود معهذا مدرس روی زمین نشست و تمام وزرا به احترام وی مجبور شدند صندلیها را ترک گفته و روی زمین بنشینند.(۴)

ملاقات مدرس با خلیفه و هیأت وزرای عثمانی
خلیفه عثمانی که آوازه رشادت و فعالیت و قوه بیان مدرس را شنیده بود و اساساً سلاطین عثمانی بعد از برخورد به مرحوم سید جمال‌الدین اسدآبادی همدانی، همیشه در مقام نزدیکی با علماء ایرانی و شیعه بوده و در واقع سید جمال‌الدین دیگری را در بین ایرانیان جستجو می‌کردند، لذا در مقام ملاقات آن سید جلیل برآمدند و با وسایل معموله وقت ملاقات معین کردند؛ و مدرس به حضور خلیفه بار یافت. در آن موقع قاضی القضاه که بزرگترین مقام روحانی در دولت عثمانی بود حاضر بود؛ اهمیت این مقام در کشور عثمانی به حدی بود که مکرر قاضی‌القضاه حکم قتل خلیفه را صادر کرده و به دست ولیعهد عثمانی اجرا می‌شد، که تاریخ مراتب آن را حکایت دارد. بعد از تعارفات معموله، اول قاضی القضاه شروع به مذاکره نمود و قضیه اتحاد اسلامی و تشکیلات حزب “اتفاق و ترقی” را که شعبه‌ای هم در ایران داشتند مورد بحث قرار داد؛ مرحوم مدرس، لزوم اتحاد اسلامی را تأیید و منتهای آمال خود معرفی و از وجود شعبه “حزب اتفاق و ترقی” و مرام آن اظهار بی‌اطلاعی نمود. قاضی شرحی از مضار وجود دولتهای کوچک اسلامی که به تنهایی قادر به حفظ خود در مقابل دول مسیحی نیستند اظهار و بیانات مفصلی از منافع تشکیل یک دولت معظم دول اسلامی نمود و منتظر مشاهده تأثیر سخنان خود در مدرس شد. مرحوم مدرس قسمت اول را تأیید و قسمت ثانی را هم غیرعملی می‌داند، و می‌فرماید که چنین دولتی ممکن نیست تشکیل شود مگر به تصدی “حضرت علی بن ابیطالب علیه‌السلام جد گرامی من” زیرا در زمان خلفاء ثلاثه راشدین اولیه هم با انجام از خود گذشتگی که در مدت تصدی خود ابراز داشته‌اند باز بین مردم عرب و نژادهای دیگر از قبیل ایرانی، مصری، قبطی و ترک قواعد ملل غالب و مغلوب حکم‌فرما گردید. فقط حضرت امیر علیه‌السلام بود که خواست تمام مسلمانان را به یک نظر نگریسته یعنی عرب را بر سایر اقوام ترجیح نداد و خلافت دنیای اسلام را تشکیل داد، که فوراً قوم عرب به دسایسی از قبیل جنگ جمل و صفین و نهروان با او مقاومت کرده و مانع پیشرفت و نهضتش شدند. آیا حضرت قاضی‌القضاه از نژاد ترک یا نژادهای دیگر انتظار بیشتری از قوم عرب دارد  یا مقصود استعمار سایر ملل جهان است؟

سلطان محمد پنجم خلیفه عثمانی که حریف را پر زور دید برای اینکه کار به جای باریک نرسد در مذاکرات دخالت می‌کند و آزادی و تجدد و اختلاف بین مشروطه و استبداد را مورد گفتگو قرار می‌دهد و می‌گوید ملت ایران هنوز زود است که به مشروطه نائل شود. به دلیل آنکه اختلاف عقیده مردم، علاوه بر اینکه مانع پیشرفت امور کشور شده، اساساً امنیت را هم در سراسر ایران مختل کرده است. مدرس در جواب می‌گوید، دولت مشروطه ما پیشرفت شایانی کرده است. تشکیلات اداری خود را اصلاح کرده که از آن جمله تأسیس پست‌خانه است که با تمام ملل دنیا مستقیماً ارتباط حاصل کرده و هیچ دولتی در داخله ما دیگر پست‌خانه ندارد و ناچار است مراسلات و مراجعات سیاسی خود را به پست‌خانه ما رجوع و خودش فقط برای امور سیاسی شخصی خود پیک سیاسی داشته باشد، ولی حق ندارد به نام ارسال مرسولات اتباع خود یک شعبه رسمی پستی و در واقع اداره جاسوسی هم داشته باشد. اعلیحضرت سلطان تصدیق خواهند فرمود که امور کشوری الاهم فالاهم دارد. ایجاد پست‌خانه مربوط با ملل عالم فوق‌العاده مهم و در کشور حکم شریان و اعصاب را در بدن انسان دارد، بدیهی است متدرجاً به رفع نواقص دیگر خود اقدام خواهیم کرد . و کشور ما ابدا از طرف ایرانیان عدم رضایت و ناامنی نسبت به مشروطه ندارد و این همسایگان هستند که به واسطه حفظ موازنه سیاست خودشان یا تحصیل و تأمین منافع و یا به طمع خاک ما این تشبئات را ایجاد و دامن می‌زنند!!

نکته: کلیه مطالب فوق کنایه و نسبت به دولت عثمانی بود، زیرا عثمانیها ضمن قراردادهایی که با چهار دولت معظم اروپایی: انگلیس، فرانسه، ایتالیا و آلمان منعقد کرده بودند، برای آنان حق تأسیس پست‌خانه قائل شده بودند و تا زمان تشکیل دولت ترکیه جدید این رسم در کلیه کشورهای وسیع عثمانی برقرار بود.

صدراعظم عثمانی پرنس سعید حلیم پاشا که مقاومت و معارضه شدید مدرس را با سلطان مشاهده کرد، و خلیفه خود را در مشت توانای پسر خلیفه روز غدیر (۵) مغلوب و بی چاره یافت، برای خلط مبحث صحبت را به قوای نظامی کشید و گفت خوب است نظامیان “عجم” مثل نظامیان دولت عثمانی بشود.

این بیان دو نکته باریک داشت، یکی آنکه دولت عجم نگفت، زیرا دولت عثمانی برای هیچ دولت و تشکیلات اسلامی غیر از خودشان رسمیت واقعی قائل نبودند، دیگر اینکه در کلمه عجم قصد اهانت داشته، چه یکی از معانی بعیده عجم حیوان بی زبان و یا زبان بسته است. مدرس که فوراً متوجه موضوع گردید، گفت: جناب صدراعظم اولا از حال به بعد از استعمال کلمه عجم خودداری فرمائید. زیرا این کلمه با معنی موهنی که دارد بر غیرعرب عناداً اطلاق شده و ایرانیان و اتراک و تاتار را به قصد اهانت، عده‌ای از اعراب متعصب “عجم” گفته‌اند. ما و شما مشترکا مورد همین اهانت هستیم و دیگر آنکه اگر مقصود شما از عجم ایران است، باید دولت ایران بفرمائید، اما راجع به اصل مطلب اگر ما موفق شدیم قلوب تمام ملل عثمانی و ملت ایران را متحد نمائیم به مراتب بر اتحاد لباس و قشون ترجیح دارد!! همین مباحثه باعث شد که در قرارداد جدید ترکیه مقید شده که از کلمه عجم و عثمانی متقابلا خودداری شود.

بازگشت مدرس از مهاجرت
پس از شکست آلمان و تجزیه عثمانی و پیروزی متفقین (روس و انگلیس) مدرس به ایران بازگشت و از راه اسلامبول به تهران وارد شد. پس از سالها دوری از مرکز و تحمل رنجها و کوششها، بار دیگر وارد خانه و زندگی محقر خود شد. در حالی که زن و فرزند خود را از دست داده و فرزندان دیگرش سختی‌ها برده بودند. مجلس ایام فترت خود را می‌گذرانید و لذا مدرس مانند سابق مشغول تدریس فقه و اصول گشت و اینبار در حالی که در  مسجد سپهسالار (مدرسه شهید مطهری کنونی) برای طلاب علوم دینی درس می‌گفت، سمت تولیت آنجا را نیز داشت و در کارهای سیاسی نیز مداخله‌ی مؤثر و قاطع می‌نمود. با بازگشایی مجلس، مدرس دوباره به نمایندگی مردم تهران انتخاب شد و به مجلس رفت.

 ارجاعات:

(1) دکتر محمدحسین مدرسی
(2) مرحوم آقا سید علی‌اکبر مدرسی
(3) مدرس ضمن اینکه عهده‌دار وزارت عدلیه و اوقاف بوده سمت ریاست مهاجرین را هم داشت.
(4) این کار مدرس را نباید حمل بر کهنه پرستی او کرد، بلکه از لحاظ روانشناسی اجتماعی این عمل بی‌اندازه قابل بحث و دقت است. مدرس خواسته به این ترتیب فضای دربار سلطان عثمانی را شکسته و زمینه را برای گفتار بعدی خویش آماده کند.
(5) منظور از خلیفه روز غدیر، حضرت علی علیه‌السلام است و چون مدرس از سادات بود لذا او را پسر خلیفه روز غدیر نامید. خود مدرس در کلیه دست نوشته‌های خود علی (ع) را با تعبیر مولا عنوان می‌کند.

 منابع :
علی مدرسی، مرد روزگارانی، نشر هزاران / ۱۳۷۴
حسین مکی، تاریخ بیست ساله، انتشارات علمی
مجله تاریخ اسلام  شماره ۲۸، دوره سوم، ۱۴ اردیبهشت ۱۳۴۸

 برگرفته از پایگاه اینترنتی  http://revolution.shirazu.ac.ir/?p=1684

تاریخ مراجعه به پایگاه: 1/6/1390