محمود پسیخانی
محمود، معروف به محمود عجم، بنیادگذار آیین نقطوی. از شاگردان فضلالله حروفی* بنیانگذار حروفیه. در نوشتههای حروفی، مردی را به همین نام از نزدیکترین یاران و رازداران فضلالله میشناسیم، اما نمیدانیم که او همین محمود پسیخانی بوده است یا محمود دیگری. شاید او خواجه محمد راشانی (دشنانی) باشد که در علم و حکمت صاحب تألیف و تصنیف بوده است. تاریخ تولد و آغاز زندگی محمود روشن نیست و به طور کلی دانستههای ما از زندگی او کم است؛ تنها میدانیم که او در پسیخان رشت متولد شد و در سال 800 طریقت خود را بنا نهاد. محمود، دیر زمانی، در کنار رود ارس میزیست. به ظنّ قوی، دوری گزیدن او از محل زندگی بومیاش به این دلیل بوده که پیشوای وی، فضلالله، در ناحیة شیروان / شروان، در سواحل شمال غربی خزر که از سواحل ارس زیاد دور نیست، اقامت داشته است. محل زندگی محمود، همچنین در نزدیکی خانقاه شیخ صفیالدین اردبیلی بود. در دورة او تبریز یکی از شهرهای مهم دنیای اسلام شد و با امیرنشینهای آناطولی و مراکز ارمنستان و گرجستان در قفقاز، و دولت شهرهای مدیترانهای، مانند ونیز، ارتباط تجاری داشت. میل به پیوند با چنین مراکز مهم نیز، ممکن است یکی دیگر از عوامل دوری گزیدن محمود از دیار خود بوده باشد.
گفتهاند که محمود پسیخانی، به سبب خودستایی، مردود استاد خود گشت و در مقابل حروفیه، نقطویه را پی افکند. از این رو به او القاب محمودِ «مردود» و محمودِ «مطرود» و محمودِ «تبعیدی » داده شده است. این القاب که نشانة انکار فضیلتها و قابلیتهای اوست، ممکن است بیشتر از آن که حاکی از جاهطلبیهای شخصی او باشد، از نزدیکی او به فضلالله ریشه گرفته باشد، زیرا وی را یکی از چهار نفر از نزدیکان فضلالله استرآبادی شمردهاند.
جدا شدن محمود از حروفیه در جهانبینی و تفسیرهای او تأثیر گذارده است. روشن نیست که جنبش محمود تا چه حد کوشش آگاهانه برای جدا شدن از فضلالله بوده است، چنانکه خود گوید: «عترت او محمود است که نقطه است که از عترت حرف آمده است». یعنی او شاخة نقطوی را از تنة حروفی جدا ساخته است به نظر میرسد که محمود بسیاری از اندیشهها و آرای خود را مدیون فضلالله باشد. امکان دارد که پس از کشته شدن فضلالله در 804 قمری به فرمان میرانشاه تیموری، محمود در معرض درگیری با دیگر مدعیان رهبری حروفیه قرار گرفته باشد. او، مانند فضلالله، خود را مهدی موعود اسلام میخواند. از شواهد چنین پیداست که او تا پایان یافتن نگارش یکی از کتابهایش، به نام جوازالسائرین، در استرآباد میزیسته است. هیچ یک از یاران و پیروان همزمان او را نمیشناسیم و نمیدانیم که آرای محمود در سدة نهم چگونه و به کوشش چه کسانی گسترش یافته است. برخی معتقدند که او خود را در تیزاب انداخت و نابود ساخت، و پیروان وی این را دروغ دشمنانه میدانستند. محمود تجرّد را برگزید و آن را به عنوان یکی از بالاترین مرتبهها و درجههای روحانی مذهب خود حفظ کرد. او شانزده کتاب و 1001 رساله در توضیح اندیشههای خود نوشته و هر یک را نام جداگانهای نهاده است. محمود، همانند فضلالله، به تفسیر قرآن پرداخته و آن را سازگار با سخن و اندیشة خود وانمود کرده است. پیروان وی نیز دربارة عقاید خود، کتابها نوشتهاند. او، بر خلاف حروفیان که بر حروف رمزی تأکید داشتند، نظامی بر اساس نقطه بنا نهاد و اسامی و اصطلاحات را با چند نقطه که به وجوه گوناگون کنار یکدیگر میآیند، نشان داد. همین امر سبب شد که از دیرباز نوشتههای محمود و پیروانش نامفهوم باشد و مرموز تلقی شود. در نوشتههای نقطوی، محمود به نامها و صفتها و القاب گوناگون از جمله مُبین، مبین کل و کلیّات، شمس مغربی، و فاتح عرب و عجم خوانده میشود.
عنوان مهمترین کتاب آیینی محمود، میزان است که آن را در 821 قمری نوشته است. این کتاب، اثرپذیری نویسنده را از دیدگاههای حروفیه و اسماعیلیه، و همچنین از عقاید زیدیه و امامیه نیز، نشان میدهد. کتاب میزان، همانند بیشتر متنهای نقطوی، به صورت سؤال و جواب تدوین یافته است.
از کتاب میزان دو نسخه موجود است: نسخهای به شمارة 1512 در کتابخانة امیرالمؤمنین در نجف، به خط نستعلیق در 466 صفحه که در 1047 قمری کتابت شده است؛ دیگری دستنوشتی به شماره 6226 کتابخانة ملک در تهران با 353 صفحه، بدون تاریخ. افزون بر کتاب میزان، آثار دیگری نیز از محمود پسیخانی، در دست است. از جمله: سؤال و جواب، رسخ البیان و فتح التبیان، و مفاتیح غیوب که حاوی کلیة اصول و عقاید نقطویان است
در زمان حکومت شاه اسماعیل اول (907ـ930)، پیروان محمود (نقطویان)، جنبشی در روستای اَنجُدان کاشان، مرکز اصلی اسماعیلیان نزاری، پدید آوردند. شاه طاهر حسینی دکنی، سی و یکمین امام نزاری محمد شاهی، با گردآوری نقطویان و دیگر مخالفان در انجدان، سبب خشم شاه اسماعیل گردید.. شاه طاهر را متهم میداشتند به این که ملحدان و محمودیان و زندیقان بر او گرد آمدهاند. پس از او مراد، سی و ششمین امام نزاری قاسم شاهی، نقطویان و اسماعیلیان را دیگر بار در انجدان گرد آورد و جنبشی نو آغاز کرد، اما شاه طهماسب، این جنبش را در 981 قمری سرکوب کرد. سپاهیان شاه طهماسب، به رهبری امیرخان موصلو، حاکم قزلباش ِ همدان، و نیز سپاهیان بدیعالزمان، در خلال سه روز جنبش را سرکوب کردند و بسیاری از نقطویان را به قتل رساندند و خود مراد را نیز زندانی کردند. مراد با نقشة پنهان برخی مقامات دربار طهماسب از بند رهایی یافت، اما اندکی بعد دستگیر شد و به قتل رسید.
فعالیت نقطویان، در اواخر دورة سلطنت شاه طهماسب در شهرهای ساوه، نائین، اصفهان و به ویژه قزوین شدت بیشتری یافت. در قزوین، رهبری نقطویان را درویش خسرو به عهده داشت. او برای فراگیری اندیشههای نقطویان به کاشان رفت و پس از بازگشت، مسجدی را مرکز آموزشهای خود قرار داد و به گسترش آیین نقطوی در قزوین پرداخت و به زودی شهرت و عقاید دینی او به اطلاع دربار صفوی رسید. فعالیت درویش خسرو در عهد محمد خدابنده کاسته شد و او در این دوران به آموختن فقه و دیگر مسائل دینی پرداخت، تا آن که پس از مرگ شاه و به خواستة درویش خسرو مسجدی بنا نهاده شد که به تدریج محل تجمع دراویش گردید. او در آغاز، در آن محل و آنگاه در تکیة نزدیک آن به تبلیغات خود ادامه داد و از حمایت مردم بهرهمند شد. بسیاری از بزرگان و شاعران، از جمله میرسیّد احمد کاشی، معروف به پیراحمد، مولانا سلیمان طبیب ساوجی، کمال اقلیدی، بریانی، شریف آملی و محمد ایازمنجم، به او پیوستند. به رَغم کشتارها و پیگردهای متعدد پیروان نقطوی در کاشان در 944، درویش خسرو در سراسر طول سلطنت اسماعیل دوم و خدابنده و تا اولین سالهای حکومت شاه عباس صحیح و سالم باقی ماند.
تاریخنگاران صفوی و بسیاری از مورخان بعدی، بر این اندیشه بودند که شاه عباس باعث رشد و گسترش نقطویان شد تا از آنان به عنوان وسیلهای برای زیر نظر گرفتن خود آنان استفاده کند. حقیقت این است که نقطویان در 996 قمری بشارت ظهور موعود نقطوی را میدادند و حتی شاه طهماسب را مهدی میخواندند. چنین به نظر میرسد که نقطویان پس از سرکوب شدن در 982 و 994، چشم امید به شاه عباس دوختند تا او را در سلک خود درآورند. شاه عباس مدتی با درویش خسرو در قزوین معاشرت میکرد. جنبش نقطویان برای شاه، خالی از خطر نبود. در 999 قمری مرکز شورش نقطویان در اصطهبانات تشکیل شد و شاه عباس آن را سرکوب کرد. مناسبات شاه و درویش خسرو دو سال بعد رو به تیرگی نهاد. با آنکه بزرگترین کشتار نقطویان در زمان شاه عباس صورت گرفت، باز هم نقطویان او را از خود میشمردند. گرایش شاه عباس به نقطویان، چه از روی کنجکاوی چه از روی مصلحتاندیشی بود، بر گسترش جنبش نقطوی در میان جمعیتهای شهری تأثیر گذاشت. دستگیری سران نقطوی در 1002 قمری رخ داد. جلالالدین منجم یزدی وقوع قرانی به مدت سه روز را پیشبینی کرد و گفت که نحوست آن شامل شخص پادشاه میشود. برای رهایی شاه از این قران تدبیری اندیشیده شد که شاه به مدت سه روز، یعنی از تاریخ 7 تا 10 ذیقعدة 1002قمری، از سلطنت کنارهگیری کند و شخص مجرم و محکوم به مرگی را به جای وی بر تخت بنشانند. قرعة فال به نام یوسف ترکش دوز نقطوی افتاد. از این رو شاه عباس از سلطنت کنارهگیری کرد. در پایان سه روز، شاه دوباره بر تخت خود دست یافت و یوسف به قتل رسید. سه روز سلطنت نمادین یوسف، الهامبخش درونمایة چند اثر ادبی در سدههای بعد، به ویژه نمایشنامة «ستارگان فریب خورده: حکایت یوسف شاه» از میرزا فتحعلی آخوندزاده شد. جلال آل احمد نیز در کتاب نون و القلم به گونهای داستان یوسف را مطرح کرده است. شهرت او چندان است که متأخران، نقطویه را به نام شاه یوسفی میشناختند. تعقیب نقطویان به تدریج شدت بیشتری گرفت و هر کس که متهم به نقطوی بودن میشد به قتل میرسید؛ حتی حکم قتل میر سیّد احمد کاشی در کاشان به دست خود شاه اجرا شد. پس از کشته شدن سیّد احمد، در میان نوشتههای وی پیماننامههای نقطویان، از جمله نامة شیخ ابوالفضل بن مبارک علاّمی که در دربار جلالالدین اکبر میزیست، به دست آمد که اسامی بسیاری از نقطویان را فاش میکرد و بدین طریق عدة دیگری از آنان به قتل رسیدند. بر پایة نوشتة مآثر رحیمی، مولانا محمدباقر خرده از مهلکه جان سالم به در برد. دیگر از نقطویان، بوداق بیک و مولانا سلیمان ساوجی بودند که در اصطهبانات و ساوه به قتل رسیدند. در 1010قمری که شاه عباس عازم مشهد بود، دو تن از رهبران نقطوی به نامهای درویش تراب و درویش کمال اقلیدی و تنی چند از پیروان آنان به دستور شاه در کاروانسرایی در راه خراسان به قتل رسیدند. ملاایاز منجم، آخرین فرد نقطوی است که به دستور شاه در 1020 قمری کشته شد. در 1041قمری، در دوران شاه صفی، نقطویان به پاخاستند و در قزوین گرد درویش رضا جمع شدند و در محالّ قزوین فتنه برانگیختند. درویش رضا گاه خود را مهدی مینامید و نزد علمای اسلام جواب سؤالات شرعی را مطابق قاعده میداد. کثرت مریدان او به حدی رسید که قصد تسخیر قزوین کرد. در نبردی که روی داد او را دستگیر کردند و در 1041 قمری گردن زدند. یک سال بعد، بقایای پیروان او که انتظار بازگشتش را داشتند، گرد شاطر گمنامی که شباهتی به درویش رضا داشت فراهم آمدند. او را نیز در 1042قمری به دستور شاه صفی به دار آویختند. بدین گونه، نقطویان به عنوان یک نیرو از میان رفتند. بیشتر پیروان آنان، به ویژه مریدان درویش خسرو، بینوایان شهری و به نوشتة هدایت «جمعی هرزهگردان و بیدولتان لاابالی از ترک و تاجیک» بودند که به امید تغییر و تحول مثبتی در زندگانی خود، به دنبال هر مدعی و مخالفی میافتادند. حدود سی سال بعد، رافائل دومان به گروهی از درویشان ژندهپوش در اصفهان اشاره میکند که دراویش محمودی نامیده میشدند. اما وجود آنان، به اندازهای بیاهمیت بود که به دستگیری و توقیف منجر نشد. نقطویان در سدههای دهم و یازدهم سرکوب شدند و بقایای آنان در لباس درویشان میزیستند. کسانی هم بودند که به روشنی نقطوی نبودند، اما متأثر از آن به نظر میآیند. اندیشههای فرهنگی ـ اجتماعی سدههای نهم تا یازدهم بر شاعران بسیاری اثر نهاده، به طوری که پس از سرکوب پیروان محمود، مصطلحات آنان میان اهل ادب جاذبه داشته و خاطرهانگیز بوده است؛ گواهی بر وجود بقایای نقطویان بعد از زوال صفویه، و این که آنان به بابیه پیوستند و آنان را در ایجاد آیین باب یاری دادند، فقراتی است که محمد علی ناظم الشریعة همدانی در کتاب حدیدة مُحماه آورده است. بر اساس نوشتة وی، تنی چند از کارپردازان باب، هنگامی که او در جبل ماکو زندانی بود، آرای محمود پسیخانی را انتخاب کردند و با نظریات باب در کتاب بیان تلفیق کردند.
پیروان محمود در هند
پس از کشتار نقطویان در دورة شاه عباس، بقایای آنان ـ که نتوانستند حکومتی دلخواه بر سر کار آورند ــ روی به هند نهادند. تأثیر نقطویان در اندیشة ایرانی وسیع بود، به گونه ای که شمار زیادی شاعر و نویسنده به آن دیار مهاجرت کردند. از جملة این مهاجران، میتوان از اینان نام برد: حیاتی کاشانی، علی اکبر تشبیهی، دخلی اصفهانی، زمانی یزدی، کوثری اردبیلی، علی اکبرخان ثانی هروی، حکیم عبادالله کاشانی، فهمی کاشانی، محمد مؤمن ادائی، ملاّ صبوحی مازندرانی و عبدالله یزدی. اینان، پس از آن که جنبش پیروان محمود در ایران عهد شاه طهماسب و شاه عباس سرکوب شد، به حیات فرقه ای خود در هند ادامه دادند. آنان اکبرشاه را موعود خود خواندند و دربار او را مکان مناسبی برای مناظره و مباحثات ادیان مختلف و نمایندگان آنان یافتند. شریف آملی مهمترین شخصیتی است که به دربار اکبرشاه راه یافت. او برای برانگیختن اکبرشاه به پذیرش آیین نو، از نوشتههای محمود پسیخانی گواه میآورد و میگفت که وی پیشگویی کرده است که در 990 مردی میآید که براندازندة باطل و برافروزندة دین حق است. اکبر انجمنی نوزده نفری گرد آورد، و اینان «آیین الهی» را که ترکیبی از اسلام و هندوئیسم و ادیان ایرانی بود ایجاد کردند و اکبرشاه را در یک دینگذاری جدید یاری نمودند و به او القا کردند که موعود رأس هزارة هجری، خود اوست. بعد از مرگ اکبرشاه در 1014قمری و سختگیری دوران جهانگیر، حمایت دربار هند از نقطویان بتدریج رو به کاهش نهاد تا اینکه سرانجام به خصومت آشکار اورنگ زیب در نیمة سده یازدهم انجامید. سرمد کاشانی، شاعر و صوفی مشهور، یکی از مهمترین طرفداران نقطویان بود. او طرف توجه شاهزادة مغول هند، داراشکوه، بود اما پس از چندی، به سبب عقاید خود، کشته شد.
منابع:
1. آزاد بلگرامی، میرغلامعلی بن نوح. خزانة عامره، چاپ سنگی کانپور، 1900.
2.آیتی، عبدالحسین. کشف الحیل، تهران، 1326.
3. اسفندیار، کیخسرو. دبستان مذاهب، چاپ رحیم رضازاده ملک، تهران، 1362.
4.افشار، ایرج و محمدتقی دانش پژوه، فهرست نسخههای خطی کتابخانة ملی ملک، ج 4، تهران، 1364.
5.افوشتهیی، محمود بن هدایت الله. نقاوة الآثار فی ذکر الاخیار: در تاریخ صفویه، چاپ احسان اشراقی، تهران، 1373.
6. اوحدی بلیانی، تقیالدین محمدبن محمد. عرفات العاشقین، نسخة خطی کتابخانة ملک، شماره 5324.
7. اورنگ آبادی، میرعبدالرزاق. مآثرالامراء، چاپ میرزا اشرف علی، کلکته، 1309.
8. بدائونی، عبدالقادربن ملوک شاه. منتخب التواریخ، کلکته، 1865ـ 1869.
9.پسیخانی، محمود. رسخ البیان و فتح التبیان، نسخة خطی کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران، شماره 2930.
10.پسیخانی، محمود. میزان، نسخة خطی کتابخانة ملک، شماره 6226.
11.تتوی، احمد بن نصرالله. تاریخ الفی، نسخة خطی کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران، شماره 1233.
12.تربیت، محمدعلی. دانشمندان آذربایجان، تهران، 1314.
13.ذکاوتی قراگزلو، علیرضا. «آیین نقطویان از نظرگاه فلسفی »، معارف، دورة 9، ش 3 (آذر ـ اسفند 1371).
14.ذکاوتی قراگزلو، علیرضا. «تأویل و تناسخ و بقایای آیین نقطوی »، معارف، دورة 15، ش 1 و 2 (فروردین ـ آبان 1377).
15.ذکاوتی قراگزلو، علیرضا. «گذری بر نسخة میزان »، آینة میراث، سال 1، ش 2 (پاییز 1377).
16. ذکاوتی قراگزلو، علیرضا. «نقطویه در تاریخ و ادب »، معارف، دورة 13، ش 2 (مرداد ـ آبان 1375).
17.ذکاوتی قراگزلو، علیرضا. «نگاه تازه ای به منابع نقطویه»، تحقیقات اسلامی، سال 2، ش 2 (1366ش).
18.ذکاوتی قراگزلو، علیرضا. «نگاهی دیگر به نقطویه »، تحقیقات اسلامی، سال 4، ش 1ـ2 (1368ش ).
19.رازی، امین احمد. هفت اقلیم، چاپ جواد فاضل، تهران، 1340.
20.شوشتری، عبداللطیف بن ابیطالب. تحفة العالم؛ و ذیل التحفه، چاپ صمد موحد، تهران، 1363.
21.شیروانی، زین العابدین بن اسکندر. بستان السیاحه یا سیاحت نامه، چاپ سنگی، تهران، 1315.
22.فخرالزمانی، عبدالنبی بن خلف. تذکرة میخانه، چاپ احمد گلچین معانی، تهران، 1362.
23.فلسفی، نصرالله. زندگانی شاه عباس اول، تهران، 1364.
24.کیا، محمد صادق. نقطویان، یا، پسیخانیان، تهران، [1331].
25.کیا، محمد صادق. واژه نامة گرگانی، تهران، 1330.
26.گلچین معانی، احمد. کاروان هند، مشهد، 1369.
27.گلریز، محمدعلی. مینودر، یا، باب الجنة قزوین، ج 1: تاریخ و جغرافیای تاریخی قزوین، [قزوین]، 1368.
28.معصوم علیشاه، محمد معصوم بن زینالعابدین. طرائق الحقائق، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران، 1339ـ 1345.
29.منجم یزدی، جلال الدین محمد. تاریخ عباسی، یا، روزنامة ملاجلال، چاپ سیف الله وحیدنیا، تهران، 1366.
30.منزوی، احمد. فهرست نسخه های خطی فارسی، تهران، 1348ـ1353.
31.منشی قمی، احمد بن حسین. خلاصة التواریخ، چاپ احسان اشراقی، تهران، 1359ـ1363.
32.منشی، اسکندر و محمدیوسف واله اصفهانی، ذیل تاریخ عالم آرای عباسی، چاپ سهیلی خوانساری، تهران، 1317.
33.منشی، اسکندر. تاریخ عالم آرای عباسی، چاپ محمداسماعیل رضوانی، تهران، 1377.
34.میراحمدی، مریم. دین و دولت در عصر صفوی، تهران، 1369.
35.نصرآبادی، محمد طاهر. تذکرة نصرآبادی، چاپ وحید دستگردی، تهران، 1361.
36.نهاوندی، عبدالباقی. مآثر رحیمی، ج 3، کلکته، 1931.
۳۷.هدایت، رضا قلی بن محمد هادی. ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، در میرخواند، تاریخ روضه الصفا، ج 8 ـ10، تهران، 1339.