مانی
مانی در سال 216 میلادی در بابل، در یک خانوادۀ شهریاری اشکانی تبار بدنیا آمد. مادرش مریم و پدرش بابک (پاتیک،پتک) نام داشت پدرش از همدانیان ایرانی نژاد بود که به بابل مهاجرت کرده و پیرو فرقه ای به نام مغتسله شده بود. مانی دوران کودکی و نوجوانی خود را در میان این فرقه گذراند، ولی در بیست و چهار سالگی آن ها را تکفیر کرد و بنیان گذار فرقه مانویت شد. کیشی که بیش از هزاران سال در آسیای میانه، چین غربی، ترکستان شمالی، ایران، آسیای صغیر، شام، روم و اروپا به اشکال گوناگون رواج داشت. تعالیم مانی از آیین میترا، زرتشت، عیسی مسیح و بودا سرچشمه می گرفت. مانی طبق روایات اولین بار در دوازده سالگی از فرشته ای به نام «توم» یا «همزاد ایزدی» خود الهام گرفت. دومین مکاشفه او در بیست و چهار سالگی و بعد از برگشتن از سفر هندوستان بود. او از طرف شاپور اول ساسانی اجازه ترویج و نشر آیین خود را در سراسر امپراتوری ایران یافت. بنابراین به فارس، بلوچستان، ارمنستان، تبت و فلسطین رفت. مانی را در مصر «حواری مسیح» و در چین «بودای روشنایی» می گفتند.
مانویت ابتدا در بابل و ایران رواج یافت اما بدلیل مخالفت شدید موبدان زرتشتی، در ایران کمابیش در پرده ماند. آیین مانی با بازگو کردن ضعف ها و مسائل جامعۀ طبقاتی عهد ساسانی شکافی در بطن جامعۀ آریایی ایجاد کرد که زمینه را برای کاهش تدریجی اقتدار حکومت و سرانجام غلبۀ اعراب فراهم کرد.
مانی شش کتاب نوشته است که پنج تای آن ها به زبان آرامی و ششمی به زبان فارسی پهلوی است و شاهپورگان نام دارد. مانی، ارژنگ را که شامل تصاویر زیبا بوده، برای بی سوادان تهیه کرده بود. پیشرفت مانویت در قرن های سوم تا پانزدهم میلادی در روم غربی و شرقی و اروپا درخور توجه است. در سال 274 میلادی به فرمان بهرام اول ساسانی مانی به قتل رسید. پس از قتل مانی پیروان او در ایران به ماوراءالنهر کوچ کردند ولی بعد از سقوط سلسلۀ ساسانی به ایران بازگشتند و در شهرهای مختلف پراکنده شدند. در زمان امویان که دوران پرآشوب و اندوهناکی تاریخ ایران به شمار می آید بسیار از مانویان به خراسان کوچ کردند و پنهانی به فعالیت خود ادامه دادند. در ایران به تدریج آثار این آیین ازبین رفته و در قرون وسطی مانی تنها بعنوان نقاشی چیره دست مشهور بود.
مانویت بر دوگانگی مطلق میان ماده و روح استوار است. این دوگانهجپرستی هم مادی و هم معنوی است. به اعتقاد مانی در عالم روشنایی فقط خرد پاکی و صلح وجود دارد و در عالم تاریکی همه چیز حاکی از زشتی، ناپاکی و پلیدی است. در نظر مانی کرۀ زمین آمیخته از دو عنصر نیکی و بدی است و انسان، حیوان و نبات حاصل اختلاط این دو عنصرند. او معتقد است که انسان از پروردگار پدید آمده است و خداوند میکوشد انسان را که نیمی از خود اوست نجات دهد. جهل همچون غباری است که وجود آدمی را در برگرفته و هر گاه این غبار کنار رود انسان به اصل خود که پروردگار است برمی گردد و به عالم ملکوت می رود. انسان آنقدر به این جهان و زندگی آمیخته به نور و روشنایی برمی گردد که پاک شده و نور مطلق شود. دوری از گناه و لذت های دنیوی یعنی شهوت، تملک، تولید مثل، قتل، دروغگویی، گوشتخواری و آشامیدن شراب انسان را به سوی روشنایی و رستگاری هدایت می کند. این تکالیف فقط به برگزیدگان اختصاص داشت آنهایی که یکسره به بهشت می روند و روشنایی خالص می شوند. در مقابل دسته دیگری هستند بنام نیوشکان که از آزادی عمل بیشتری برخوردارند ولی از دوباره آمدن به دنیا معافند.
از آیین پرستش زیبایی ها امروزه جز کلمه «مانوی» چیزی باقی نمانده است و بندرت از مانی که از سرزمین بین النهرین برخاسته؛ نقاش، پزشک و پیامبر بود یاد می شود. مردی که در قرن سوم میلادی افکاری نوین، عمیقاً انسانی و ... را ترويج كرد.
منبع: باغهاي روشنايي