اطلاعات ما از وضع بانوان و حقوق اجتماعي شان در دورة ساساني نسبتاً مبسوط تر از اطلاعاتي است كه در همين باره از دورة هخامشي بدست آمده.كتاب هاي باقيمانده از اين دوره، روايات تاريخ نويسان و نقش برجسته هاي سنگي است كه تا حدي وضع زنان دورة ساساني را روشن مي كند.

تصاوير ملكه ها و بانوان درباري كه در نقوش برجسته طاق بستان و نقش رستم و نقش رجب نمايانده شده، و نقش بعضي از ملكه ها بر روي سكه هاي دورة ساساني بيان مي دارد كه زنان روباز بوده و فاقد هر نوع حجاب و چادر مانند بعد از اسلام در ايران هستند.

جايگاه زنان در دورة ساساني به موقعيت طبقاتي آنان بستگي داشت. زنان طبقه بالا،  نظير ملكة مادرِ شاه در فعاليت ها و تصميم گيري هاي خود آزادتر بودند. نقش ها و مهرهاي برجاي مانده حاكي از اهميت ايشان است. چنانكه در نقش برجسته ها نيز حضور ايشان را در بزمججهاي شاهانه مي بينيم، اين زنان در شكار، باده گساري و بزم ها در كنار مردان حضور دارند و جامه هاي فاخر پوشيده اند. حتي دو زن در سده هفتم توانستند به مقام پادشاهي برسند. بنابر همه گزارش ها ملكه پوران دخت و ملكه آذرميدخت يگانه بازماندگان مشروع خاندان ساساني در سده هفتم بودند، پذيرش پادشاهي آنها توسط روحانيون در منابع ساساني ديده شده و از آنان به نيكي ياد مي كنند. زنان عادي جزء اموال مرد محسوب مي شدند و بهاي معيني داشتند.

در متون پهلوي زرتشتي آمده است كه زنان بايد ساده لباس بپوشند. بنابراين پوشاندن سر و پاها در مورد زنان بسيار اهميت داشت و در ارداويرافنامه گفته شده: زناني كه چهره خود را رنگ مي كنند و از گيسوي ديگران براي آراستن خود استفاده مي كنند و باعث گمراه شدن مردان مي شوند، به دوزخ مي روند. قانوناً در دوره ساساني زنان را برابر با كودكان و بردگان مي دانستند و ميزان مهريه زنان برابر قيمت يك برده بوده است. از زنان انتظار مي رفت سه بار در روز در پيشگاه شوهران خود زانو بزنند و از ايشان بپرسند چه آرزويي دارند و او چگونه مي تواند شوهر خود را شاد كند.

داشتن چند همسري در زمان ساساني معمول بود. يك مرد در صورتي كه استطاعت و بنية ماليججاش اجازه مي داد، مي توانست چند زن اختيار كند. وچنانكه از عهدة اداره زنان متعدد برنمي آمد به همان يك زن اكتفا مي كردند.

زن اول، مقام و منزلتي ارجمند داشته و حتي الامكان از حيث نسب و نام خانوادگي هم طراز و هم شأن شوهر انتخاب مي شد و به نام پادشاه زن و كدبانوي خانه ناميده مي شد. وظيفه او رسيدگي به امور خانه، تربيت كودكان، سرپرستي ساير زنان و بردگان خانه بوده است. فرزندان او نيز داراي مزاياي بيشتري بودند و سهم ارث بيشتري داشتند. ساير زنان به نام چاكر زن كه اغلب از طبقات پايين تر از طبقة مرد انتخاب مي شدند. اينان از نظر مهريه، خوراك و پوشاك هم پايه سايرين بودند فقط تحت فرمان پادشاه زن بودند.

چنانكه از متون پهلوي در دورة ساساني برمي آيد، زنان از تبار ديوهاي شرور هستند، در آن صورت اعمال آنها خطرناك است و بايستي زير نظر قرار گيرند. در اين متون گفته هاي فراواني عليه زنان وجود دارد كه نگراني طبقه روحانيون را نسبت زنان نشان ميجججدهد. برخي از آنها كاملاً رايج و معمولي بودند و در هر جامعه ديگري نيز وجود دارد. كه گزيده اي از اين متون مي تواند ديدگاه كلي مردان را نسبت به زنان بيان كند. به طوركلي از مردان انتظار مي رفت زنان را فقط براي ازدواج مطلوب بدانند.

در كتاب هاي ديني زرتشتيان فرمانبرداري زنان از شوهران از جمله فرائض محسوب مي شده است. چنانكه در روايات داراب هرمزد آمده: «هر زني كه چهار بار به شوهر خويش گويد كه من تو را نخواهم و زن تو نباشم يك شبانه روز هم بدين سخن باشد، مرگ از آن او باشد و دوزخي است. هر زن كه فرمان شوهر نبرد و آنچه شوهر فرمان دهد انجام ندهد او را بدان شوهر هيچ حقي نيست و اگر مردش نان و نفقه ندهد، گناهي نكرده است».

در اين زمان فكر اين كه دختري خانه پدر را به سادگي ترك كند و به خانه شوهر برود ناپذيرفتني بود. البته راه هايي براي حمايت از زن نيز وجود داشت، مثلاً مردي كه به طور غيرقانوني و برخلاف احكام شرع همسرش را طلاق مي داد، مي بايست به او خسارت بپردازد، حتي اگر همه اموال خود را وقف صدقات و خيرات كرده باشد. همچنين زن مي توانست اموال يا جهيزيه اي را كه با خود به خانه شوهر آورده بود بازگرداند اما عايدات آنها در اختيار شوهر باقي مي ماند. ولي با اين وجود بزرگ خانواده از قيوميت كامل برخوردار بود حتي مي توانست در صورت ناتواني از تأمين معاش خانواده يا به علت مرگ و مشكلات زندگي، زن و فزندان خود را بفروشد. زن يا دختر جواني كه نمي خواست ازدواج كند نيز سزاوار مرگ بود. زن با رضايت پدر و مادر خود شوهر مي كرد، و زني كه بي رضايت والدين شوهر مي كرد در ميان زنان پست ترين پايه را داشت و او را خودسراي زن يعني زن خود سر مي گفتند و از پدر و مادر خود ارث نمي برد مگر پس از آنكه دخترش به سن بلوغ برسد و او را به عنوان اوگ زن به عقد پدر خود درآورد.

موضوع ازدواج با خويشاوندان نزديك در زمان ساسانيان رواج داشته است. طبق متون دينكرد ازدواج ها در اين دوره بر سه نوع بوده اند: ميان پدر و دختر، ميان پسر و مادر، و ميان خواهر و برادر. زناشويي «خِوهَ دودا» در كنار اهميت مذهبي خود باعث مي شد كه ثروت خانواده نيز دست نخورده بماند. برخلاف ازدواج دختر با خانواده اي ديگر كه مقداري از ثروت را از خانواده بيرون ميجبرده است و اين گونه زناشويي نه تنها خانواده و ثروت آن را دست نخورده و سالم نگه مي داشت بلكه از لحاظ مذهبي پيوند ديني را حفظ مي كرده است.

 

منابع: 

۱.  شاهنشاهي ساساني، تورج دريايي، ترجمه: مرتضي ثابت فر.

۲.  تاريخ تمدن ايران ساساني، سعيد نفيسي.

۳.  تمدن ساساني، علي سامي.

۴.  ارداويرافنامه، رحيم عفيفي.

  دينكرد، جواد مشكور.